کاره من یه عمره از تو گذشته
قصه های من غصه های شِنُفتَنه
از تو گفتن برای من یه عادته
عادتی به حر مته زیارته
از تو گفتن دلارو صفا می ده
رنگ عاشقی به لحظه ها میده
عقده های دلارو وا می کنه
زندگی رو سر سبز و زیبا می کنه
ای طلوع مژده های روشنی!
می دونم که سایه سایه سایه با منی
با تو شعرم بوی باروا میگیره
آرزو هام به خدا! جون میگیره
با تو لحظه لحظه هام آبی میشه
باورم روشن و آفتابی میشه
می دونم تو مهربونی می دونم
به مراد می رسونی میدونم
ای طلوع مژده های روشنم!
می دونم یه روز می یای به دیدنم